مرسانا جونمرسانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره
مامان ملیکامامان ملیکا، تا این لحظه: 33 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره
بابا اسماعیلبابا اسماعیل، تا این لحظه: 39 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره
آغاز زندگی مشترکمونآغاز زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات دختر یکی یک دوونه ام مرسانای مامان

اولین مهمانی منزل خاله الهام و عمو مجتبی

1394/3/31 4:47
نویسنده : ملیکا مهاجر
541 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم تاریخ 93/10/10 یک مهمونیه خاص دعوت بودی....خونه خاله الهام من و عمو مجتبی شماااااا!!!!

بله یکم مسئله پیچیده شد برای دوستان....(همسر بنده برادر شوهر خاله بنده هستن..در کلام ساده تر یعنی با این وصلت من وخاله الهام جونم با هم جاری شدیم...خخخ)اینم جواب یک عالمه علامت سوال....

خلاصه برات یک لباس خوشگل اماده کردم...و غروب راهی شدیم..

با رسیدن ما همه به استقبال اومدن و با شوق و ذوق فراوون شما رو گرفتن...

خاله الهام هم مثل همیشه برامون سورپرایز داشت و برای شما یک کادوی خوشگل به مناسبت اولین مهمانیت به خونشون خریده بود....

اینم عکس هات....

 

اینجا اماده شدی که بریم....

 

 

 

 

 

تا رسیدیم به دلیل گریه ی خانم خانم ها اومدم لباس هاتو اتاق خاله عوض کنم

 


 

دیزاین اتاق قرمز بود و دخملم عشق کرده بود با رنگ هاااااا.....

 

 

 

 

اینم کادوی خوشگل دخترم.....

 

 

 

 

       دست خاله الهام و عمو مجتبی درد نکنه....

پسندها (1)

نظرات (0)