مرسانا ی عزیز مامان به روایت تصویر...!!!!سری دوم
مرسانا ی عزیز مامان به روایت تصویر...!!!!سری دوم تو این پست هم به طور کلی میخوام گذر دو ماهگی به بعدتو به روایت
تصویر برات تعریف کنم عزیزم...پس برو بریم مامان جونی...
رفته بودیم محوطه ی جلوی اداره بابا اسماعیل لتیان همراه مامانی اینا....
چندتا عکس تکی و متفرقه از مرسانا خانم
مرسانا و صبا
مرسانا و عمو علی مامانش...
اولین باری که رفتیم با هم منزل اخرت بابایی عزیز
(بهترین پدربزرگ دنیا)مامان دخترم
کیک جشن سه ماهگیه دختر خوشگلم...لپ کشونیه مامان سه ماهگیت مبااااااارک...
پیشواز مامانی طاهره موقع برگشت از کربلا بغل خاله الهام مامان رفته بودی...
خونه ی مامانی طاهره
کشته مرده ی این عکسای سریالیه نازتم فقط....
یهو عطسه ات گرفت...
و این گریت بعدش منو کشت بعده عطسه ات اونم به این خوجلی....
خونه ی خاله زهره ی مامان بودیم دخترم....
این عکسای خوشگلم عمو مجتبی برات ادیت کرده دخترم....
تصویر بچه گیای خود عمو مجتبی همراه دخمل مامان
اینم تولد بابا.....
اولین لاک به پاهای خوشگل دخترم در تاریخ 20 اردیبهشت 94.... یکشنبه قربون پاهای تپل مپلت مامان بره که هزارتا بوس کردم پاهاتو و هربار چشمام میفتاد به پاهات دلم ضعف میرفت....
و اینجا هم قبل رفتن به اولین مهمانیه رسمیت (پاگشایی منزل مادر زنمو معصومه دقیقا روز تولد دو ماهگیت یعنی 3بهمن 94)
اینقدر مامان ازت عکس گرفتم که از خستگی خوابت برد و مثل فرشته ها خوابیدی عشقم....
دایی کوچولو سلااااااااااااااااام.....رفته بودیم با همدیگه پارک اون روز مرسانای دایی...و مامانت ازمون کلی عکس گرفت....بیا با هم ببینیم دایی جون...
اینم سرسره سواری با من و مامانت مرسانا جون....
بای بای خیلی خوش گذشت ...
و اینم عکسای حموم و اب بازیمونه مرسانا....
و اینم عکس های سیزده بدر 94 اولین سیزده بدر دخترم....
مرسانا و عمه راهله
مرسانا و مامانی اعظم
مرسانا جونم اینجام با مامانمون اینا رفته بودیم گردش...بهار بود باغ گلابی پر شکوفه های سفید و خوشگل شده بود و مامان هامون همراه داداشی و محمدرضا ما رو بردن تفریح و بازم مامان ملیکات ازمون طبق معمول کلی عکس خوشگل گرفت...تو خیلی کوچولو بودی و یادت نیست پس بیا بریم با هم پایین تا عکس هامون رو ببینیم و حسابی کیف کنیم خوشگل دایی...
برو بریم...
حرکات اکروباتیک دایی محمدرضا رو ببین....!!!چه میکنه فقط....
دربند خرداد 94...چه بارونی گرفت یهویی....
اینم یه گردش دو نفریه مادر دختری تو فضای ازاد کنار خونه و پارک....به من که خیلی خوش گذشت...کاش تو هم نظرتو میگفتی پرنسسم....
اینم چندتا عکس خوشگل از مرسانا و امیرحسین ....کلاردشت.عصری اوردمت حیاط و هوا عالی بود مامانم افتادم رو مود عکس از بس فیگورای خوشگل میگرفتی واسه هر عکس منم ضعف کرده بودم واسه اون قیافت بخدا...خودت بین حالا و قضاوت کن مامان قربون او صورته از ماه قشنگترت برم با اون پیرهن لیت....
اینجام بعده خوردن ناهار کناره این گلهای خوشبو بقیه رفتن تو خونه کمی بخوابن و ما موندم مامان و دختری و تا دلم خواست ازت عکس گرفتم البته خودتم انگار بدجور رو موده عکس بودیا فسقلیه من....
چشماتو بخورم الهی .....
اخه این چه قیافه ایه نگاش کن وای خدا چه خوردنی شده بودی فقط...خخخخخ
اینم یه عکس اتلیه ای از مامان ملیکا....خخخخخ شکوفا شدم منم از دسته تو ...
بله و بالاخره شمام خسته شدی و کاملا یهووووویی و بدونه مقدمه خوابت گرفت ارتیست کوچولوی من....منم سفت بغلت کردم و بعد چندتا بووووس خیلی محکم بردمت تو اتاقمون لباس هاتو عوض کردم و یه شیر خوشمزه مهمونه مامان شدی و چه خوابه شیرینی کردی و انگار کل خستگی هاتو ریختی رو تخت تو خواب....
عاشقتم و به داشتنت افتخار میکنم...قلب منی!!!
پایان سری دوم به روایت تصویر
