مرسانا جونمرسانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره
مامان ملیکامامان ملیکا، تا این لحظه: 33 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
بابا اسماعیلبابا اسماعیل، تا این لحظه: 40 سال و 11 روز سن داره
آغاز زندگی مشترکمونآغاز زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات دختر یکی یک دوونه ام مرسانای مامان

تمیز کردن اتاق و شروع چیدن سیسمونی پرنسس من یعنی مرسانای خوشگل مامان

1394/3/17 3:40
نویسنده : ملیکا مهاجر
2,394 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره روزی که بی نهایت براش انتظار میکشیدم از راه رسید...روز شروع کارهای اتاق دختر نازم...

دخترم خدا میدونه چقدر منتظر این روز بودم تا با عشق تک تک وسایل اتاقت رو بچینم و همه چیز رو محیا و اماده برای اومدن زیبا ترین فرشته ی خدا به زمین بکنم...!!

روز93/7/4جمعه بعد هزارتا دلیل و برهان مختلف بالاخره مامان اعظم و بابا اسماعیل رو راضی کردم تا دست به کار شیم اتق رو خالی و تمیز کنیم چون هم روز خوش یمن یعنی سالروز ازدواج حضرت علی و خانم فاطمه زهرا بود هم پنجمین سالگرد قمری عقد اسمانی من و بابا اسماعیل بود...برای همین این تارخ رو به فال نیک گرفتیم و یا علی گفتیم و در اتاق دختر گلی رو با نام خدا باز کردیم....

داشتم از خوشحال میمردم دخترم...هر تیکه از وسیله هاتو میدیدم بوس میکردم بغل میکردم و کلی قربون صدقشون میرفتم و گاهی هم یواشکی میاوردم سمته دلم و اسباب بازی هاتو نشونت میدادم تا ذوق کنی توام البته گفتم یواشکی چون اگه کسی میدید خب بهمون میخندید دختر عسلی مسلیه من....!!!!خخخخخ

خوب دیگه توضیح بسه بقیه داستان رو به نقل تصویر برات ثبت میکنم عزیزکم....

این خروس رو بابا اسماعیل خیلی سریع جور کرد از دوستش تا ابتدای شروع کار برات خون کنه و یه قربونی برای سلامتیت باشه  انشاا..

 

اخرین تصویر از نمای اتاق قبل شروع کار

 

مامانی اعظم و بابا اسماعیل و دایی امیر حسین کوچولو و نازت در حال تعویض پرده ی خوشگل اتاق دخترکم...

 دایی امیر حسین کوچولو بعد کلی کمک برای خوشگل کردن اتاق مرسانا خانم...

اینم چندتا عکس از سیسمونی دختر عسلی که اوردیم تو پذیرایی تا اتاق دخترم رو تمیز کنیم و بعد بچینیم...

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مهناز
13 تیر 94 16:19
بيچاره خروس خخخخخخخخ