مرسانا جونمرسانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
مامان ملیکامامان ملیکا، تا این لحظه: 33 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره
بابا اسماعیلبابا اسماعیل، تا این لحظه: 40 سال و 4 روز سن داره
آغاز زندگی مشترکمونآغاز زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه سن داره

خاطرات دختر یکی یک دوونه ام مرسانای مامان

جشن هفت ماهگی باداری...

1394/3/17 2:51
نویسنده : ملیکا مهاجر
856 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم هفت ماه از باهم بودن های شبانه روزیمون سپری شد و تو با هر تکونت که اون رزها مرتب بیشتر و محکم تر میشد به مامان خبر از بزرگ تر شدنت و سالم بودنت میدادی...و مامان به مناسبت رسیدن به بهترین ماه یعنی ماه هفتم(به دلیل گذشتن از بسیاری از فاکتور های خطر در بارداری تا قبل ماه هفتم به تقلید از ایرانیان باستان که ماه هفتم رو جشن گرفته و خدارو برای رسیدن به این ماه شکرگذاری میکردن زیرا اعتفاد داشتن از این پس در صورت وقوع زایمان نوزاد خود قادر به زندگی در خارج رحم مادر میباشد )یک جشن کوچولو ترتیب دادم تا خاطره ای ثبت بشه شیرین تو دفتر خاطرات من و تو در زیباترین روزهای مشترکمون عزیزترینم...!!!

 

               

               

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)