مرسانا جونمرسانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
مامان ملیکامامان ملیکا، تا این لحظه: 33 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره
بابا اسماعیلبابا اسماعیل، تا این لحظه: 40 سال و 4 روز سن داره
آغاز زندگی مشترکمونآغاز زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه سن داره

خاطرات دختر یکی یک دوونه ام مرسانای مامان

بهترین اتفاق و بهترین روز در کل بارداریم....!!!

1394/3/17 2:34
نویسنده : ملیکا مهاجر
187 بازدید
اشتراک گذاری

روزها سپری شدن و هفته ی 23بارداری رسید یعنی تقریبا اخر های شش ماه...

وقت دکتر داشتم...و دکتر بعده معاینه و شنیدن صدای قلب کوچولوت برای مامان دوباره یک سونوگرافی تکمیلی و برای بابا جونت(یک قلمبه پول)تجویز کرد...

اینبار بیمارستان پاستور نو در پاسداران...

صبح زود رفتیم بابا پذیرش کرد و دوباره 400 هزار تومن بعد 300 تومن بیمارستان دی براتون و برای دیدنتون هزینه کرد...!!راستش من یکم خسیس بازیم گل کرده بود اخه دیگه از این خرج های اجباری یه جورایی خسته شده بودم اما بابات فقط میگفت ایشاا...سالم باشه همش فدای سرش...فدای تار موش همین...

(و منم کمی بعد به همین نتیجه رسدم البته)

نوبتون شد...دکتر شاکری یک دکتر بی نهایت خوب و خوش زبون مشغول انجام سونو شدن....

وای دخترم چیزی که تو مانیتور میدیدم برام قابل باور نبود...تا اون روز خب به این واضحی ندیده بودمت الهی قربون اون شکل نازت بره مامان...همه چیت کاملا واضح بود قلبم داشت ضربانشو گم میکرد و ضربانش با صدای قلبت که به گوشم میخورد هماهنگ شده بود....دکتر شوع کرد به توضیحات کامل و تفصیلی که این سونو دیگه احتمال حتی کوچکترین خدا نکرده مشکلی رو هم نشون میده و چیزی از غربالگریش عبور نمیکنه مگه صد درصد اکی شده باشه...

از جای قرار گرفتن چشمات چک کرد و گفت تا بینی خوشگلت و لب هات...انگشتان پاهای ناز و دستای کوچولوت تا همه چی از ظاهر و بعد هم تمام اعضای داخلی رو چک کرد...

در نهایت با این جمله تمام کرد که همه چی عالیست و کوچکترین خللی وجود نداره خدارو شکر تا اینکه بعد مامانی اعظم پرسید دکتر پس جفت چی...چون دکتر ملیکا واسه جفت در واقع این سونو رو تجویز کرده تا یهو دکتر گفت جفت مگه چی شده؟مامانم با تعجب گفت سر راهی دکتر گفتن از نوع سر راهیست...!!

که دکتر گفت...

وای خدا یعنی همین الانم که یادم میوفته نا خوداگاه بند بند وجودم شاد میشه و میگم واقعا (پوله حلالت دکتر شاکری گل)بت اون کلام زیبات و اون تحول بزرگ در زندگیه ماااا....

بله دکتر گفت نه خانم الان که من میبینم جفت دقیقا سر جایست که باید باشه صحیح و سالم خلفی و با سن خوب..همه چی عالیست اگرم بوده الان با روند زشد جنین به جایگاه مناسب و درست رسیده و اصلا جای شک و شبهه ای هم ذره ای نیست...گفتم دکتر استراحت مطلق چی....که گفت این حرفا چیه دخترم پا شو به زندگیت برس...این دستگاه از چشم ادمی زاد هم دقیق تره و همه چی خودت و دختر نازت طبیعی و سالمه....

وای خدا داشتم سنگکوب میکردم از خوشحالی...نفسم گرفته بود و فقط تشکر کردم و اومدم بیرون اونقدر اون روز خوشحال بودم و خندیدم که حد نداشت و واقعا بهترین روز در دوران بارداریم به این ترتیب رقم خورد...

          اینم عکسای دختر گلم تو شکم مامانش فیلم هم داد دکتر که اینجا مجال گذاشتنش نیست متاسفانه....

 

    

 

 

       

 

              

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)