مرسانا جونمرسانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره
مامان ملیکامامان ملیکا، تا این لحظه: 33 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
بابا اسماعیلبابا اسماعیل، تا این لحظه: 40 سال و 11 روز سن داره
آغاز زندگی مشترکمونآغاز زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات دختر یکی یک دوونه ام مرسانای مامان

اخرین سونوگرافی و تعیین زمان اومدن فرشته کوچولوی ما....

1394/3/19 15:54
نویسنده : ملیکا مهاجر
256 بازدید
اشتراک گذاری

دختر خوشگلم ما یعنی من و بابا و مامانی تاریخ 93/8/24 روزشنبه به مطب دکتر رفتیم...همش تمام مسیر به این فکر میکردم که دکتر بگه فردا بیا برای زایمان...دیگه تحمل روزهای اخر برام داشت غیر ممکن میشد ...خلاصه نوبت ما شد.. بعد کمی صحبت با دکتر و انجام سونو فهمیدیم گرید جفت هم بالا اومده و 3 هست (یعنی جفت رو به پیری میرفت و دیگه موندن شما تو شکم مامان ریسک و فاکتور خطراتش زیاد میشد در ثانی دیگه با این وضع چندان رشدی هم جنین نیکرد به گفته ی دکتر)

خلاصه به همین دلیل دکتر زمان زایمان رو تعیین کرد..اگه بخوام از حسم از اون لحظه بگم همین بس که بدونی بهترین حس عالم رئ داشتم و از خوشحالی در شرف سکته بودم...

دکتر تاریخ 93/9/3 رو تعین کرد اما من سر یک روز و دو روز زودترش هم کلی با دکتر بحث کردم نهایتا خواستم 1اذر بشه که با تولد مامانی اعظم یکی بشید که دکتر مجابم کرد که اون روز تیم بیهوشیه من که بهشون فوق العاده اطمینان دارم بیمارستان نیستن اگه میخوای خودت من حرفی ندارم...

و دیگه من سکوت کردم..فردای اون روز یک ازمایش قند و .....دادم و با بردن جواب نامه ی بستری در بیمارستان رو از دکتر گرفتم...تا روز زایمان فقط روزی بیست بار با همون نامه ذوق میکردم...روزهارو با عشق تو تقویم روی میزم خط میزدم و بی صبرانه منتظرت بودم....

 

 

اینم کارت معاینه ی ماهانه ی دخترم

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)