مرسانا جونمرسانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
مامان ملیکامامان ملیکا، تا این لحظه: 33 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
بابا اسماعیلبابا اسماعیل، تا این لحظه: 40 سال و 10 روز سن داره
آغاز زندگی مشترکمونآغاز زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات دختر یکی یک دوونه ام مرسانای مامان

اولین پیک نیک خانوادگی به همراه دختر کوچولوی 12روزه ی ما...

1394/3/30 19:26
نویسنده : ملیکا مهاجر
448 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه بود....عمو مجتبی اینا از شب قبل اومدن خونه مامانی اعظم و همه دور هم بودیم تا دیر وقت و قرار شد فردا صبح چون هوا اون چند روز خیلی عالی بود بزنیم بیرون سمت لواسون....

ما شب رو اومدیم خونه ی خودمون و من ساک دختر قشنگی رو بستم و صبح به اتفاق حرکت کردیم....یک سر به دایی رضا اینا(دایی مامانی اعظم) زدیم و خلاصه قرار شد به همراه دایی اینا بریم زمین دایی رضا....

ناهار هم از شب الویه درست کردیم ورفتیم... بساط پهن شد و بچه ها حسابی با سگ دایی رضا بازی کردن... بزرگ ها هم فوتبال و...اما من و تو بیشتر تو ماشین بودیم من خواب های از دست رفته رو جبران میکردم....کمی هم بیرون رفتیم...اما من دلم شور میزد بتد تو سرت بره و زود برگشتیم تو ماشین...

اما با تمام اینا پیک نیک خوبی بود و روحیه ی تازه ای واسه ادامه مسیر بعد مدتها تو خونه بودن پیدا کردم...در ضمن این اولین پیک نیک مشترکمون بود که خیلی هم بهم خوش گذشت چون زیباترین فرشته ی دنیا تمتم مدت کنارم بود....

 

مامان بی نهایت عاشق این عکست هستم....وافعا زیباییت بی نهایته تو این عکس دیگه پرنسس کوچولو...

 

 

 

اینم یک عکس خوشگل مرسانا همراه بابا و باباییش در کنار عمو مجتبی(شوهر خاله ی مامان ملیکات و عموی مرسانا خانوم در کنار برادرش......

 

 

 

 

 

 

دخترم در حال انجام یک کار هنری....

 

 

 

مرسانا بغل بابایی مهرداد و در کنار بابا اسماعیل جون...

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)