مرسانا جونمرسانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
مامان ملیکامامان ملیکا، تا این لحظه: 33 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره
بابا اسماعیلبابا اسماعیل، تا این لحظه: 40 سال و 4 روز سن داره
آغاز زندگی مشترکمونآغاز زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه سن داره

خاطرات دختر یکی یک دوونه ام مرسانای مامان

صفحه ی شماره (2) چند کلمه مقدمه برای دخترم...!

1394/3/5 4:20
نویسنده : ملیکا مهاجر
118 بازدید
اشتراک گذاری

                  

 

 

سلام دختر نازم.عزیزم مامان از خیلی وقت پیش برات این وبلاگ رو ساختم اما به

 

 

دلایل مختلف نتونستم تا حالا به روز برات اپدیتش کنم.اما حالا از امروز انشاا...با

 

 

توکل به خدای مهربون و همکاریه خودت(شیطنت کمتر)تصمیم گرفتم تا به امروزتو

 

 

برات تند تند ثبت کنم چون از روزای شیرین و خاطرات خوبت تو دفتر خاطراتت برات

 

 

نت برداری کردم و بعد از ثبت اونا تو وبلاگت با تلاش هرچه تمام تر انشاا...از این به

 

 

بعد روزها و لحظات طلاییه با تو بودن رو کاملا به روز و انلاین برات به ثبت میرسونم

 

 

تا هر دومون بعد ها از تماشاشون و خوندنشون حسابی لذت ببریم و دوباره این

 

 

روزها رو با هم زندگی کنیم...

 

 

پس اگه اماده ای بزن بریم سواره قطار خاطرات خوشگل ترین و عزیزترین و

 

 

جیگرترین و شیرین ترین

 

 

وبهترین و....دختر دنیا یعنی مرسانا یکی یکدونه ی مامان بشیم...!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)