محرم سال 93 و پختن شله زرد نذری مامان در تاسوعا...
دختر گلم محرم سال 93 هم رسید و اون روزا دیگه طاقتم واسه دیدنت داشت تموم میشد و با گذروندن روزهای پایانیه سفر نه ماهه شمارش معکوس واسه دیدنت و بوسیدنت رو شروع کرده بودم... اون روزا و شب ها تمام فکر و ذهنم تو بودی و فقط توکل و توسلم به اقا امام حسین صاحب اون روزا برای سلامتیت و صبر به خودم واسه تحمل ادامه ی مسیر بود... چند شب هم بابا اسماعیل بردمون عزاداریه سید و سالار شهیدان...و من فقط تنها گوشه ی دنجی میشستم و با خدا برای تو و خوب بودن تو مناجات میکردم.... ...
نویسنده :
ملیکا مهاجر
3:41